پــــــــــــــــــــرنـــــــده تــــنهــا

گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش کردم، وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود.

پــــــــــــــــــــرنـــــــده تــــنهــا

گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش کردم، وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود.

نفرین

                                                                                                                                   آسمان چشم او آینه کیست

آن که چون آیینه با من روبرو بود

درد و نفرین درد و نفرین بر سفر باد

سرنوشت این جدایی دست او بود

گریه مکن که سرنوشت

گر مرا از تو جدا کرد

عاقبت دلهای ما

با غم هم آشنا کرد

چهره اش آینه کیست

آنکه با من روبرو بود

درد و نفرین بر سفر

این گناه از دست او بود

ای شکسته خاطر من

روزگارت شادمان باد

ای درخت پرگل من

نو بهارت ارغوان باد

ای دلت خورشید خندان

سینه تاریک من

سنگ قبر آرزو بود

آنچه کردی با دل من

قصه سنگ و سبو بود

من گلی پژمرده بودم

گر تو را صد رنگ و بو بود

ای دلت خورشید خندان

سینه تاریک من

سنگ قبر آرزو بود

ای شکسته خاطر من

روزگارت شادمان باد

ای درخت پرگل من

نو بهارت ارغوان باد

ای دلت خورشید خندان

سینه تاریک من

سنگ قبر آرزو بود

نظرات 1 + ارسال نظر
مسی یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:12 ق.ظ

سلام مثل همیشه عالی بود
تو تنها وبلاگی هستی که من هر روز بهش سر میزنم
با حال

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد