پــــــــــــــــــــرنـــــــده تــــنهــا

گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش کردم، وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود.

پــــــــــــــــــــرنـــــــده تــــنهــا

گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش کردم، وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود.

فکر تو هستم با این دست های سردم

دلم می خواد یه چیزی رو بدونی دیگه نه عاشقی نه مهربونی ، منم دیگه تصمیمم رو گرفتم اصلا نمی خوام که پیشم بمونی. یه شب که داشتم فکرهامو می کردم دیدم با تو تلف شده جوونیم ، یه جا یه جمله قشنگی دیدم عاشق رو باید از خودت برونی. چه شعرایی من واسه تو نوشتم ، چه شعرایی من واسه تو نوشتم ، تو همه چیز بودی جز آسمونی. یادت میاد منتم رو کشیدی تا که فقط بهت بدم نشونی ، یادت میاد روی درخت نوشتی تا عمر داری برای من می خونی ، یادته گفتی حتی سلام منو به هیچ کسی نمی رسونی. حالا بیار عکس هامو تا تموم شه اگه وقت داری اگه میتونی ، نگو خجالت می کشی می دونم ، تو خیلی وقته دیگه مال اونی. خوش باشی هر جا که میری اللهی واست تلافی نکنه زمانی ، خوش باشی هر جا که میری اللهی........         

سلام ای تنها بهونه برای نفس کشیدن هنوزم پر می کشه دل برای با تو بودن. واسه جواب نامه ات می دونم که خیلی دیره بذار به حساب غربت نکنه دلت بگیره. عزیزم بگو چه رنگه روزگارت خیلی دوست دارم بشینم تو مهتاب بشینم شبی کنارت ، سرت رو با مهربونی بذاری روی شونم. تو فقط واسم دعا کن آخه دنبال بهونم. حالمو اگه بپرسی خب تعریفی نداره چون بلاتکلیف عاشق آخه تکلیفی نداره. نکنه ازم برنجی تشنه ام تشنه بارون ، چه قدر از دریا ما دوریم بی گناهیم هر دوتامون. بد جوری به هم می ریزه منو گاهی اتفاقی ، تو اگه نباشی از من نمی مونه چیزی باقی. می دونی که دست من نیست بازی های سرنوشته روی قشنگ ها خط کشیده زشت ها رو برام نوشت. حال من خیلی عجیبه دوست دارم پیشم بشینی من نگاهت کنم تو تو چشمام عشقو ببینی

چگونه فراموشت کنم تو را ، که مرا به قصر سپید عشق هدایت کردی و عاشقی بی قرار و با وفا برای خود ساختی و با صداقت عاشقانه ات دلم را به درد آوردی. چگونه فراموشت کنم تو را ، که سال ها در خیالم سایه ات را می دیدم و تپش قلبت را حس می کردم و به جستجوی یافتنت به درگاه پروردگارم دعا می کردم که خدایا پس چه وقت او را خواهم یافت؟ چگونه فراموشت کنم تو را که همزمان با تولدت در قلبم همه را فراموش کردم. برایم تمامی اسمها بیگانه شدند. دستم را به تو میدهم ، قلبم را به تو میدهم ، فکرم را به تو میدهم ، بازوانم را به تو می بخشم و نگاهم از آن توست و شانه هایم دیگر با من غریبه اند و تمامی لحظه ها تو را می خواهند و برای عطر نفسهایت دلتنگی می کنند

چگونه فراموشت کنم تو را که قلم آبی خود را به تو هدیه کردم که حتی نوشته هایت همرنگ نوشته هایم باشد. پیش ترها آبی را نمی شناختم بهتره بگویم با آبی رفاقتی نداشتم ، آبی را با تو شناختم و دلم می خواهد که با یاد تو همیشه آبی بنویسم. دستت را به من بده ، فکرت را به من بده ، سرت را به روی شانه هایم بگذار و بگذار عطر نفسهایمان را میان هم قسمت کنیم.

(عزیز راه دورم بی تو چه سوت و کورم)

همیشه چشمم از گریه تره بی تو ، دلم مثل گلهای پرپره بی تو ، غریب لحظه های غربت خویشم ، نمی دونی چی بر من می گذره بی تو...... تو قلبم ابر غم اواز می خونه ، منو با سوز آوازش می گریونه ، می دونم تا تو برگردی از این آتیش جز مشتی خاکستر نمی مونه ، هنوزم عشق تو چون چشمه می جوشد ، هنوزم اسم تو را هر لحظه می نوشم... هنوز پیراهنه یاد تو را می پوشم ، تو را حس می کنم بازم در آغوشم... به پیغامی به نامه ای یادی از من کن ، منو رها از این رنجیدن کن ، گل آبی ای محبوب مهتابی بیا این خونه تاریکو روشن کن.

 

همیشه چشمم از گریه تره بی تو

دلم مثل گلهای پرپره بی تو

غریب لحظه های غربت خویشم

نمی دونی چی بر من می گذره بی تو

نظرات 12 + ارسال نظر
طلا دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:25 ب.ظ http://par-parwaz.blogsky.com/

خیلی قشنگ نوشتی اما فراموشی هم خیلی سخت است باور کن به همان اندازه که دوست داری به همان اندازه هم سخت است که فراموش کنی

محمد.س جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ب.ظ

آتشـ ـی روشـ ـن کـ ـرده ام ،




و عهـ ـد بستـ ـه ام تـ ـا خـ ـاموش شـ ـدنش،




بـ ـرایت دعـ ـ ــا بخـ ـوانم .




تمـ ـام کـ ـارهایت رو بـ ـه راه خـ ـواهند شـ ـد




چـ ـرا کـ ـه مـ ـن...




هیـ ـزمی دیـ ـگر در شومیـ ـنه انداختـ ـه ام!!!

محمد.س جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ب.ظ

آنقــدر مرا سرد کرد

از خودش .. از عشق ..کــه حالا بــه جای دلبستن یخ بسته ام

آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد ..لیز می‌‌خوریــد

محمد.س جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ب.ظ

چه خوش خیال است ، فاصله را میگویم ، به خیالش تو را از من دور کرده

نمیداند جای تو امن است ، اینجا در میان دل من .

محمد.س جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ب.ظ


در رویاهایت جایی برایم باز کن ،

جایی که عشق را بشود مثل بازی های کودکی باور کرد ،

خسته شدم از بی جایی !

محمد.س جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ب.ظ

استعداد عجیبی در شکستن داری....
قلب...غرور...پیمان...
استعداد عجیبی در نشستن دارم....
به پای تو...به امید تو...در انتظار تو

محمد.س جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ب.ظ

دلتنگی

عین آتش زیر خاکستر است

گاهی فکر میکنی تمام شده

اما یک دفعه

همه ات را آتش میزند . . . . .

محمد.س جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ب.ظ

حالم را پرسیدند ، گفتم رو به راهم ! نمی دانند رو به راهی هستم که تو رفته ای

محمد.س جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ب.ظ

من "تــــــو" را به دلم قول داده ام ...
نگذار بد قول شوم

محمد.س جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ب.ظ


می‌دانی ؟
تنها دلیل این‌همه دیوانگی‌هایم
این‌ست که نمی‌خواهم
مدیون و گناهکار
روزی کشیده شوم
به دادگاه آرزوهایم‌!

محمد.س سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:24 ب.ظ http://www.8pic.ir/images/wid4o3vqzfhog45j131y.jpg

امشب پر از بغضم
"شانه ات"
ساعتی چند رفیق؟

محمد.س سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:31 ب.ظ http://www.8pic.ir/images/wid4o3vqzfhog45j131y.jpg

جای خالیم رو با هیچ چیزی نمیتونی پر کنی!!!!!!
عشقم بی ریا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد