پــــــــــــــــــــرنـــــــده تــــنهــا

گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش کردم، وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود.

پــــــــــــــــــــرنـــــــده تــــنهــا

گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش کردم، وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود.

سلام من به محرم

 

سلام من به محرم به ماه دلبر زینب                  به اشک سینه زنانش که داره مادر زینب
سلام من به محرم به آنکه صاحب آن است          به کاروان بهاری که در مسیر خزان است
سلام من به محرم به پرچم غم زهرا                 به پرچم غم زهرا به قامت خم زهرا
سلام من به محرم به نا ز اشک ابالفضل            به آن دو دست قشنگ وبه زخم مشک ابالفضل
سلام من به محرم که برتر از رمضان است        همه شبش شب قدر وفضیلتش به ازآن است


حمید علیمی

نظرات 1 + ارسال نظر
میلاد دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:58 ب.ظ http://kochedeltangi.blogsky.com

خود را چو ز نسل نور می نامیدند

رفتند و به کوی دوست آرامیــدند

سیراب شدند زان که در اوج عطش

آن حادثـه را ، به شـوق آشامیــدند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد