پــــــــــــــــــــرنـــــــده تــــنهــا

گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش کردم، وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود.

پــــــــــــــــــــرنـــــــده تــــنهــا

گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش کردم، وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود.

تولد

       تولدت مبارک ، چه حرف خنده داری
چه فایده داره وقتی تو گل برام نیاری
عجب شبیه امشب داره میسوزه چشمام
دورم شلوغه اما انگاری خیلی تنهام
واسه چی زنده باشم جشن چیو بگیرم
من امشبو نمیخوام دلم میخواد بمیرم

تولدم مبارک نیست دلم گرفته غمگینم
هوای خونه دلگیره تو رو اینجا نمیبینم
تولدم مبارک نیست شکسته قلب داغونم
تو نیستی و من از دوریت خودم رو مرده میدونم

هیشکی خبر نداره چقد هواتو کردم
چقد دلم میخواد تو باشی دورت بگردم
هیشکی خبر نداره دارم به زور میخندم
نمیدونن چرا من چشمامو هی میبندم
چشمامو من میبندم تا منتظر بشینم
شاید تو این سیاهی بازم تو رو ببینم

تولدم مبارک نیست دلم گرفته غمگینم
هوای خونه دلگیره تو رو اینجا نمیبینم
تولدم مبارک نیست شکسته قلب داغونم
تو نیستی و من از دوریت خودم رو مرده میدونم

دانلود آهنگ تـــولد با صدای امین حبیبی

جدایی بسه

 

دیوونم اگه هنوزم به پات نشستم
اگه به هیچ کسی دلی نبستم

دیوونم با اینکه رفتی به این امیدم
یه روز دساتو حس کنم تو دستم

این احســاس نذار بمیره
نذار یه روزی بیای سراغم که دیره

بگو کجایی دلم گرفته دوباره برگرد
ببین شکسته به پای چشمات غرور این مرد

بیا نگا کن دلم شکسته نذار بمیره یه مرد خسته
جــــــدایــــــی بــــــســـــــه

اگرچه ازم بریدی هنوز دیوونم
بذار دیوونه ی چشات بمونم

کسی نیست به جز تو آخه تو قلب تنهام
تویی فقط تو عشق مهربونم

نگاه کن مث قدیما
تو چشم خیسم تو موندی واسم تو دنیا

بگو کجایی دلم گرفته دوباره برگرد
ببین شکسته به پای چشمات غرور این مرد

                 بیا نگا کن دلم شکسته نذار بمیره یه مرد خست                                                 جــــــدایــــــی  بــــــســـــــه                                                                                                                                                                                                               دانلود اهنگ جدید جدایی بسه رضا شیری
دانلود با لینک مستقیم
                                                                                                            

با خاطرات سر میکنم

                                                                                                                                           در نبودت با یادت سر می کنم.....

یادت همیشه با منه

با من حرف بزن با من که دل شکسته تر از واژه های شکسته ام با من حرف بزن ای صداقت بی انتها ای ستاره پوش جاده ها. یادت هست آن شب نشستی و برایم از صداقت گلهای باغچه سخن گفتی و در غبار پنجره شکسته قلبم نوشتی بهار به آفتاب رسیدن و ایمان آوردن یعنی با نفس های باران در هم آویختن  یعنی با نسیم زنده شدن. اینک من بهار را تنها در فصل زخم های تو می بینم شقایق من با من حرف بزن، نمی دانم مهر تو را دستان پینه بسته کدام باغبان در باغچه دل من کاشت که طراوشش هنوز هم عطر پونه های باران خورده را در فضای ساکت اندیشه ام می پراکند.... .

در وجودت چه چیزی نهفته است؟ نمی دانم سرتاسر وجودم را چه نیرویی فرا گرفته که مانع از هر کاری می شود در این اتاق تنها نشسته ام و به تو فکر می کنم به تو که باید به خاطرت زندگی کنم برای تو که همه هستی ام را باید در راهت نثار کنم و تویی تنها بهانه برای زنده بودنم. آری تمام اهدافم را در یک جا متمرکز کرده ام و به تو می اندیشم تو که چشمه زلال عشق هستی و من از چشمه تو باید سیراب شوم. ای پرنده خوشبختی و ای سعادت دنیای من دوستت دارم زیرا از همان اوایل هدفم این بوده که فقط تو را دوست داشته باشم....... .

در غروب تنها و کسل کننده دست بر قلم خالی از هر گونه  مطلب برده ام. می خواهم شعر بنویسم می خواهم احساسم را بیان کنم آن احساس لبریز و سراسر شوق اما سر و کله زدن با کلمات بی جان و توقع داشتن از آن ها امری بیهوده است. دلم برای نوشتن تنگ شده و دلم برای گفتن دلم برات تنگ شده ه یارم بی تاب است. دلم می خواهد بنویسم ولی از چه ؟ از که ؟ و از کجا ؟

 

در غم تنهایی چه توان کرد جز دست وپا زدن

در خود فرو رفتن با غم شریک بودن

با چه می شود خواند قصه روز تنهایی

با که می توان گفت راز غم تنهایی

در دل هزار بار غمم را فرو خوردم

با دل هزاران بار حرف تو را گفتم

مهربانم ، این خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که این جا تک و تنها به تو می اندیشد و کمی دلش از دوری تو دلگیر است. مهربانم این خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که چشم به راهت دوخته و درمانده و شب و روز دعایش این است زیر این سقف بلند هر کجایی که هستی به سلامت باشی و دلت همواره محو شادی و تبسم باشد. مهربانم این خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که دنیایش و همه هستیش را را روی احساس تو پیوند زده است و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا برسد. مهربانم این خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که با تو و تک وتنها با تو پر اندیشه و شعر است و شور ، پر احساس خیال است و سرور.

نشد

نشد یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه من باشمو اون باشه و یه شب مهتابی باشه. نشد یه جا بمونه و آخر بشه مال خودم حتی یه بار یادش نموند ماهو روز تولدم. با همه التماس من نشد دیگه نره سفر ، شعرام به جز اون روی دیوونه ای گذاشت اثر. نشد برم بغل بغل واسش شقایق بچینم نه این که من نخوام برم نذاشت گل ها رو ببینم. نشد همه دعا کنن همیشه اون باشه پیشم به یکی می گفت خواب دیده که عاشش میشم اما نشد قسمت ما یه لحظه روشنو خوش پیغام براش فرستادم بیا بازم منو بکش ، نشد که نشکنه بازم این چینی شکستنی هیچ جای دنیا ندیدم عجب چشمای روشنی. باور نکرد یه مژه شو به صد تا دریا نمیدم یه تار مو خواستم نداد گفت به تو دنیا نمیدم. راست می گه هرچی اون میگه من کجائو دیوونگی. چه جور به حرفش گوش کنم اون گفت بچسب به زندگیت. خلاصه آخر نشد ما گل سرخ رو بو کنیم اون گفت برو تا بتونیم خوب حفظ آبرو کنیم. نشد یه بار به آرزوهام برسم گذشته کار از کارمون دیر شده به خدا قسم. نشد یه موقع این کویر ابری شه بارون بگیره نشد خودش آیینه که هست بیاد و شمعدون بگیره. نشد بپاشم زیر پاش عطر گل محمدی نشد بهم جواب بده حتی بهم بگه بدی. نشد دوست دارم بگه به من که نه به دیگری نشد که یه بارم رد نشه از روی شعرام سرسری. نشد یه کاری بکنه که بدونم دوستم داره آتیش گرفتم یه بار نگاه نکرد بگه آره. نشد یه بار حرف بزنه نذاره پای سرنوشت نشد یه بار نگم خدا الهی که بره بهشت. نشد شبی یه بار واسش یه فال حافظ نگیرم ، نشد تو رویاهام براش روزی هزار بار نمیرم. نشد برم نشد نره، نشد بخواد نشد بیاد. نشد ولی شاید بشه..... .

اون روز آخر

یادمه اولین روز گونه هامو تر کردی وقتی دیدی دیوونم حرفامو باور کردی، خیالت راحت شد که بی تو می میرم محبتو از اون وقت کمترو کمتر کردی ، گفته بودی با منی حتی اگه نباشم کلاغ خبر میاورد شبو با کی سر کردی. تو دوستم نداشتی از چشمات می بارید ، تو دوستم نداشتی از چشمات می بارید نمی دونم شعرامو واسه چی از بر کردی. از هرجا می گذاشتی گل به پاهات می ریختم تو به جاش تو قلبم هزارتا خنجر کردی. عزیز بودی فراوون زجرم دادی چه آسون وجودتو با زجر واسم عزیزتر کردی چه روزهایی که شونم پناه اشکات شد ، رو زانوهای خستم خستگی رو در کردی. انگار خوشی می خواست من مزه شو بفهمم یه روز که گل دادم نداده پرپر کردی. چیزی نبود تا اون روز آروم بودیمو خوشبخت تمام ای ن کارها رو اون روز آخر کردی. حق با توئه من کجائو تو کجائو تقدیر میوه خوشبختیو همیشه نوبر کردی. من که چیزی نگفتم که دلت گرفته این اولین باره که تو باهام قهر کردی... .

فکر تو هستم با این دست های سردم

دلم می خواد یه چیزی رو بدونی دیگه نه عاشقی نه مهربونی ، منم دیگه تصمیمم رو گرفتم اصلا نمی خوام که پیشم بمونی. یه شب که داشتم فکرهامو می کردم دیدم با تو تلف شده جوونیم ، یه جا یه جمله قشنگی دیدم عاشق رو باید از خودت برونی. چه شعرایی من واسه تو نوشتم ، چه شعرایی من واسه تو نوشتم ، تو همه چیز بودی جز آسمونی. یادت میاد منتم رو کشیدی تا که فقط بهت بدم نشونی ، یادت میاد روی درخت نوشتی تا عمر داری برای من می خونی ، یادته گفتی حتی سلام منو به هیچ کسی نمی رسونی. حالا بیار عکس هامو تا تموم شه اگه وقت داری اگه میتونی ، نگو خجالت می کشی می دونم ، تو خیلی وقته دیگه مال اونی. خوش باشی هر جا که میری اللهی واست تلافی نکنه زمانی ، خوش باشی هر جا که میری اللهی........         

سلام ای تنها بهونه برای نفس کشیدن هنوزم پر می کشه دل برای با تو بودن. واسه جواب نامه ات می دونم که خیلی دیره بذار به حساب غربت نکنه دلت بگیره. عزیزم بگو چه رنگه روزگارت خیلی دوست دارم بشینم تو مهتاب بشینم شبی کنارت ، سرت رو با مهربونی بذاری روی شونم. تو فقط واسم دعا کن آخه دنبال بهونم. حالمو اگه بپرسی خب تعریفی نداره چون بلاتکلیف عاشق آخه تکلیفی نداره. نکنه ازم برنجی تشنه ام تشنه بارون ، چه قدر از دریا ما دوریم بی گناهیم هر دوتامون. بد جوری به هم می ریزه منو گاهی اتفاقی ، تو اگه نباشی از من نمی مونه چیزی باقی. می دونی که دست من نیست بازی های سرنوشته روی قشنگ ها خط کشیده زشت ها رو برام نوشت. حال من خیلی عجیبه دوست دارم پیشم بشینی من نگاهت کنم تو تو چشمام عشقو ببینی

چگونه فراموشت کنم تو را ، که مرا به قصر سپید عشق هدایت کردی و عاشقی بی قرار و با وفا برای خود ساختی و با صداقت عاشقانه ات دلم را به درد آوردی. چگونه فراموشت کنم تو را ، که سال ها در خیالم سایه ات را می دیدم و تپش قلبت را حس می کردم و به جستجوی یافتنت به درگاه پروردگارم دعا می کردم که خدایا پس چه وقت او را خواهم یافت؟ چگونه فراموشت کنم تو را که همزمان با تولدت در قلبم همه را فراموش کردم. برایم تمامی اسمها بیگانه شدند. دستم را به تو میدهم ، قلبم را به تو میدهم ، فکرم را به تو میدهم ، بازوانم را به تو می بخشم و نگاهم از آن توست و شانه هایم دیگر با من غریبه اند و تمامی لحظه ها تو را می خواهند و برای عطر نفسهایت دلتنگی می کنند

چگونه فراموشت کنم تو را که قلم آبی خود را به تو هدیه کردم که حتی نوشته هایت همرنگ نوشته هایم باشد. پیش ترها آبی را نمی شناختم بهتره بگویم با آبی رفاقتی نداشتم ، آبی را با تو شناختم و دلم می خواهد که با یاد تو همیشه آبی بنویسم. دستت را به من بده ، فکرت را به من بده ، سرت را به روی شانه هایم بگذار و بگذار عطر نفسهایمان را میان هم قسمت کنیم.

(عزیز راه دورم بی تو چه سوت و کورم)

همیشه چشمم از گریه تره بی تو ، دلم مثل گلهای پرپره بی تو ، غریب لحظه های غربت خویشم ، نمی دونی چی بر من می گذره بی تو...... تو قلبم ابر غم اواز می خونه ، منو با سوز آوازش می گریونه ، می دونم تا تو برگردی از این آتیش جز مشتی خاکستر نمی مونه ، هنوزم عشق تو چون چشمه می جوشد ، هنوزم اسم تو را هر لحظه می نوشم... هنوز پیراهنه یاد تو را می پوشم ، تو را حس می کنم بازم در آغوشم... به پیغامی به نامه ای یادی از من کن ، منو رها از این رنجیدن کن ، گل آبی ای محبوب مهتابی بیا این خونه تاریکو روشن کن.

 

همیشه چشمم از گریه تره بی تو

دلم مثل گلهای پرپره بی تو

غریب لحظه های غربت خویشم

نمی دونی چی بر من می گذره بی تو